کد مطلب:95269 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

نص و وصیت











برخی می پندارند كه در نهج البلاغه به هیچ وجه به مسأله نص اشاره ای نشده است، تنها به مسأله 146 صلاحیت و شایستگی اشاره شده است. این تصور صحیح نیست، زیرا اولا در خطبه 2 نهج البلاغه- كه در

[صفحه 161]

فصل پیش نقل كردیم- صریحا درباره اهل بیت می فرماید: «و فیهم الوصیة و الوراثة» یعنی وصیت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و همچنین وراثت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در میان آنها است.

ثانیا در موارد زیادی علی علیه السلام از حق خویش چنان سخن می گوید كه جز با مسأله تنصیص و مشخص شدن حق خلافت برای او بوسیله پیغمبر اكرم صلی اللَّه علیه و آله قابل توجیه نیست. در این موارد سخن علی این نیست كه چرا مرا با همه جامعیت شرائط كنار گذاشتند و دیگران را برگزیدند، سخنش اینستكه حق قطعی و مسلم مرا از من ربودند. بدیهی است كه تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اكرم صلی اللَّه علیه و آله است كه می توان از حق مسلم و قطعی دم زد، صلاحیت و شایستگی حق بالقوه ایجاد می كند نه حق بالفعل، و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعی صحیح نیست.

اكنون مواردی را ذكر می كنیم كه علی علیه السلام خلافت را حق خود می داند. از آنجمله در خطبه 6- كه در اوایل دوره خلافت هنگامی كه از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سركوبی آنها گرفت انشاء شده است- پس از بحثی درباره وضع روز می فرماید:

«فو الله ما زلت مدفوعا عن حقی مستأثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی اللَّه علیه و آله حتی یوم الناس هذا».

به خدا سوگند از روزی كه خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است.

[صفحه 162]

در خطبه 171- كه واقعا خطبه نیست و بهتر بود سید رضی (اعلی الله مقامه) آنرا در كلمات قصار می آورد- جریانی را نقل می فرماید و آن اینكه:

شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی، من گفتم:

بل انتم و الله احرص و ابعد و انا اخص و اقرب، و انما طلبت حقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه، فلما قرعته بالحجة فی الملاء الحاضرین هب لا یدری ما یجیبنی به.

بلكه شما حریصتر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحی و جسمی نزدیكترم، من حق خود را طلب كردم و شما می خواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آنكه به حق خویش را می خواهد حریصتر است یا آنكه به حق دیگران چشم دوخته است؟ همینكه او را با نیروی استدلال كوبیدم به خود آمد و نمی دانست در جواب من چه بگوید.

معلوم نیست اعتراض كننده چه كسی بوده؟ و این اعتراض در چه وقت بوده است؟ ابن ابی الحدید می گوید: اعتراض كننده سعد وقاص بوده آنهم در روز شورا، سپس می گوید ولی امامیه معتقدند كه اعتراض كننده ابوعبیده جراح بوده در روز سقیفه.

در دنباله همان جمله ها چنین آمده است:

[صفحه 163]

«اللهم انی استعدیك علی قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی امرا هو لی».

خدایا از ظلم قریش، و همدستان آنها به تو شكایت می كنم. اینها با من قطع رحم كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا تحقیر نمودند، اتفاق كردند كه در مورد امری كه حق خاص من بود، بر ضد من قیام كنند.

ابن ابی الحدید در ذیل جمله های بالا می گوید:

«كلماتی مانند جمله های بالا از علی مبنی بر شكایت از دیگران و اینكه حق مسلم او به ظلم گرفته شده به حد تواتر نقل شده و مؤید نظر امامیه است كه می گویند علی بانص مسلم تعیین شده و هیچكس حق نداشت به هیچ عنوان بر مسند خلافت قرار گیرد، ولی نظر به اینكه حمل این كلمات بر آنچه كه از ظاهر آنها استفاده می شود مستلزم تفسیق یا تكفیر دیگران است، لازم است ظاهر آنها را تأویل كنیم، این كلمات مانند آیات متشابه قرآن است كه نمی توان ظاهر آنها را گرفت.

ابن ابی الحدید خود، طرفدار افضلیت و اصلحیت علی علیه السلام است، جمله های نهج البلاغه تا آنجا كه مفهوم احقیت مولی را می رساند از نظر ابن ابی الحدید نیازی به توجیه ندارد ولی جمله های بالا از آن جهت از نظر او نیاز به توجیه دارد كه تصریح شده است كه خلافت

[صفحه 164]

حق خاص علی بوده است، و این جز با منصوصیت و اینكه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله از جانب خدا تكلیف را تعیین و حق را مشخص كرده باشد، متصور نیست.

مردی از بنی اسد از اصحاب علی علیه السلام از آن حضرت می پرسد:

كیف دفعكم قومكم عن هذا المقام و انتم احق به؟

چطور شد كه قوم شما، شما را از خلافت باز داشتند و حال آنكه شما شایسته تر بودید؟

امیرمؤمنان علیه السلام به پرسش او پاسخ گفت. این پاسخ همان است كه به عنوان خطبه 161 در نهج البلاغه مسطور است، علی علیه السلام صریحا در پاسخ گفت در این جریان جز طمع و حرص از یك طرف، و گذشت (بنا به مصلحتی) از طرف دیگر، عاملی در كار نبود:

«فانها كانت اثرة شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین».

این سؤال و جواب در دوره خلافت علی علیه السلام، درست در همان زمانی كه علی علیه السلام با معاویه و نیرنگهای او درگیر بود واقع شده است، امیرالمؤمنین علیه السلام خوش نداشت كه در چنین شرائطی این مسأله طرح شود، لهذا به صورت ملامت گونه ای قبل از جواب به او گفت، كه آخر، هر پرسشی جائی دارد، حالا وقتی نیست كه درباره گذشته بحث كنیم، مسأله روز ما مسأله معاویه است «و هلم الخطب فی ابن ابی سفیان...»

[صفحه 165]

اما در عین حال همانطور كه روش معتدل همیشگی او بود، از پاسخ دادن و روشن كردن حقایق گذشته خودداری نكرد.

در خطبه «شقشقیه» صریحا می فرماید: «اری تراثی نهبا»[1] یعنی حق موروثی خود را می دیدم كه به غارت برده می شود. بدیهی است كه مقصود از وراثت، وراثت فامیلی و خویشاوندی نیست، مقصود وراثت معنوی و الهی است.


صفحه 161، 162، 163، 164، 165.








    1. نهج البلاغه،خطبه 3.